این متن شامل 84 صفحه می باشد
نقاشي ايران در سراسر تاريخ با فرهنگهاي بيگانه و سنتهاي ناهمگون شرقي و غربي برخورد كرده و غالباً به نتايج جديد دست يافته است. به راستي، ادوار شكوفايي و بالندگي اين هنر بايد محصول اقتباسهاي سنجيده و ابداعات تازه دانست. اما، با وجود تأثيرات خارجي گوناگون و دگرگون كننده، ميتوان نوعي پيوستگي دروني را در تحولات تاريخي نقاشي ايران تشخيص داد. در مقايسة نمونههاي تصويري بازمانده از ادوار قبل و بعد از ظهور اسلام به شباهتهاي آشكار برميخوريم. به عنوان مثال، تشابه مجالس شكار در سه دوره مختلف اشكاني و اموري و صفوي شگفتانگير است. به نظر ميرسد كه اين نقاشيها بر طبق يك الگوي معين شكل گرفتهاند، هر چند سليقه و خواستهاي بسيار متفاوتي را طبق يك الگوي معين شكل گرفتهاند، هر چند سليقهها و خواستهاي بسيار متفاوتي را منعكس ميكنند. در واقع، همانندي آنها به سبب استمرار طولاني سنتهاي هنري در ايرن است. (نقاشي ايران- رويين پاكباز- نشر نارستان - 1379 ص 8).
(مقدمه) جزء دورههاي اثرپذيري از سنتهاي غربي، نشاني از طبيعت گرايي در نقاشي ايران نميتوان يافت.
(ع.ج) بعضي از ويژگيهاي نقاشي قديميايران را در هنر نوپردازاني چون هانري ماتيس ميتوان ديد. ليكن خطاست اگر زيبايي شناسي نگارگر قديم ايراني و هنرمند نوپرداز معاصر را يكي بشماريم، زيرا در آن صورت، فرض ميان جهان بيني سنتي و مدرن را ناديده گرفتهايم.(نقاشي ايران- پاكباز- ص9)
(د.م) در نيمه دوم سده يازدهم هجري قمري نقاشاني چون محمد زماني به موضوعها و اسلوب نقاشي طبيعتگراي اروپايي روي آوردند. ديري نگذشت كه از تلفيق سنتهاي ايراني و اروپايي، يك هنر دو رگه پديد آمد. آيا اين نوعي راهگشايي به روال معمول در تاريخ نقاشي ايران بود يا حركتي به سوي انحطاط فارغ از هر گونه ارزيابي ميتوان گرايش تازه را پيامد منطقي واقعگرايي پيشين دانست. نقاشي ايراني كه از قبل با جهان واقعي آشنا شده بود، اكنون منطقي واقعگرايي پيشين دانست. نقاشي ايراني كه از قبل با جهان واقعي اشنا شده بود، اكنون ميخواست اشياء را بدان صورت كه به ديده ميايند، نمايش دهد. پس كوشيد روشن اين گونه بازنمايي را از طريق مشاهده و رونگاري آثار اروپايي بياموزد. اين كه او در اين امر تا چه حد توقيق يافت، بحث ديگري است. (نقاشي ايران، پاكباز، ص10).
(د.م) تاريخ نشان ميدهد كه نقاشي ايراني بارها توانسته است با توسل به منابع خارجي از تنگناي هنر مرسوم زمان راهي براي تحول آينده بگشايد. كمال الملك نيز در مقام واپسين نقاشي برجسته دربارة قارجار، ادامة سنتهاي بي رمق ايراني خودداري كرد اما او سنت ديگري روي آورد كه خود در اروپا به بن بست رسيده بود. كمال الملك دستكم تا چند دهه نقاشي ايران را تحت تأثير خود قرار داد. نتيجتاً، پويش نويني كه با جنبش مشروطيت در ادبيات آغاز شد، همانندي در نقاشي نداشت. شايد اين را بتوان يكي از علتهاي ادامه كشاكش ميان سنت و تجرد در عرصه نقاشي معاصر دانست. (نقاشي ايران- پاكباز - ص 11)
ادوار كهن
(ا.ك) در قرنهاي اولية تاريخ مسيحي، جاده ابريشم، به مثابه مجراي تجارت ابريشم و كالاهاي ديگر بين چنين و هندوستان در شرق و دنياي روميدر غرب به وجود آمد. اين جاده به صورت راه ارتباطي مهميبين مردمان و فرهنگ ها و گذرگاهي براي انتقال دو سوية افكار، علم و تكنولوژي و زبان و ادبيات جايي هميشگي در تاريخ جهان دارد.
اين ارتباط در رويارويي با فشارهاي سياسي و موانع ديگر هميشه آسان نبود اما هنگاميكه يك شاخةراه بسته ميشد، شاخه ديگري جاي آن را ميگرفت. مسافران شرق و غرب در واقع چندين راه خشكي و دريايي را مورد استفاده قرار ميدادند و عبارت «جاده ابريشم» نمادي است كه روح جاودان ارتباط بين مردمان را بيدار ميكند.
حركتهاي جمعي يعني مهاجرتهاي برزگ تاريخ مناطق را شكل دادند اما نبايد تك مسافراني كه جاده ابريشم را پيمودند نيز فراموش شوند: هنرمندان، موسيقيدانان و صنعتگراني كه آماده بودند جانشان را در راه آگاهي از فرهنگها و جوامع ديگر به خطر اندازند و در مقابل مهارتهاي خود را ارائه كنند.
عشق به ماجراجويي و عطش دانش درباره ديگران فقط دو انگيزه از انگيزههاي بسياري است كه فرآيند تبادل بين جوامع مختلف را نيرو بخشيد و به برداشتن موانعي كه رمدم مناطق مختلف را جدا ميكرد و برقراري پيوندهاي همزيستي كه پيشرفت انسان را ممكن ميساخت، كمك كرد. اين، ميراث جاده ابريشم بود و جوهري كه به آن هستي بخشيد. (پيوند ابريشمين شرق و غرب- احمد حسن داني- ترجمه اميد اقتداري- مجله پيام يونسكو- سال 20- شماره 226- فروردين 1368- ص 4 و 5)
(ا.ك) تماسهاي شرق و غرب كه بعدها در امتداد جاده ابريشم جريان يافت، در چند قرن آخر پيش از تاريخ مسيحي و با تشكيل چند دولت آسيايي كه مردم آن ها به بهرهبرداري از منابع محلي و رقابت تجارتي پرداختند پايهگذاري شد. اين تلاش براي سود، به تبادل پررونق كالا ها و حركت مردمان از سرزميني به سرزمين ديگر انجاميد.
هردوت، مورخ يوناني، تصوير زندهاي از مردم گوناگون درگير اين فرآيند ارائه ميكنند و چگونگي تشكيل جوامع آنها، روشهاي زندگيشان و رابطه نزديكشان با امپراتوري هخامنشي در ايران را توصيف ميكند.
نمونهاي از اين تبادل تجارتي و فرهنگي، بازرگانان آراميبودند كه در آسياي مركزي سفر ميكردند و الفباي آنهاها، يعني آرامي، بر تكامل الفباي زبانهاي ديگر چو سعدي و خارشتي تأثير گذاشت. از مردمان ديگري كه هردوت توصيف كرده است سكاها، هندي ها و مردم پارسي زباناند كه به شرق ميرفتند و زبانشان در آنجا تأثير شديدي بر زبانهاي كهن منطقه داشت. (پيوند ابريشمين شرق و غرب- ص 5)
(ا.ك) اولين بار امپراتوري هخامنشي، بين قرن ششم و چهارم پيش از ميلاد، برخورد مردم شرق و غرب، تبادل افكار و تكنولوژيها و انتقال دو سوية زبانها و ادبيات را ممكن ساخت. مردم، از بسياري از نقا ط گيتي و از راههاي ساختة داريوش، به پرسپوليس، پايتخت امپراتوري جلب ميشدند. در همين ضمن، در استانهاي دورافتاده آسياي مركزي، شهرهايي چون بلخ، سمرقند و تكسيله ، كه بعدها منزلگاه هاي مهم جاده ابريشم شدند، به وسيلة راههاي خشكي به هم متصل و تبديل به مراكز تماس شرق و غرب شدند. در طول اين دوره روح تبادل افكار و عقايد بين مردم شرق و غرب نخستين شكل غناي انساني بود. (پيوند ابريشمين شرق و غرب، ص5)
مبلغ قابل پرداخت 20,000 تومان
برچسب های مهم