این متن شامل 39 صفحه می باشد
موضوع بحث ، علل گرايش بهماديگری ( ماترياليسم ) است . اول بايدماديگری ( ماترياليسم ) را كه موضوع بحثامروز ماست ، از نظر اصطلاحمتداول فعلی تعريف كنيم و حدود آن را بيان نماييم، سپس وارد بحث شويم . واژه ماترياليسم استعمالات مختلفی دارد كه همه آنها - اكنون كه دربارهعلل گرايش به ماترياليسم بحث میكنيم - نمی تواند موضوع بحثما باشد . مثلا گاهی ماترياليسم میگويند و مراد مكتب اصالت ماده است ، اما بهاينمعنی كه ماده يك امر اصيل و يك امر واقعی در جهان هستی است ، نه يكامر فرضی و ذهنی و نمايشی و ساخته ذهن ، در مقابل ايدهآليسم كه منكرواقعيتماده است و آن را مخلوق ذهن بشر میداند . اگر ماترياليسم را به اين معنیبگيريم بايد همه الهيون را - چه مسلمان و چه غير مسلمان - ماترياليستبخوانيم ، زيرا اينها همه ماده را كه واقعيتی است در بستر زمان و مكان ،وحقيقتی است متغير و متحول و متكامل و محسوس و ملموس ، امری عينی وماورای ذهنیو ذی اثر میدانند . مادی بودن و ماترياليست بودن به اينمعنی با مسأله خدا وتوحيد منافاتی ندارد ، بلكه عالم ماده و طبيعت به
عنوان يك واحد " كار " و يكواحد " مصنوع " ، بهترين وسيله برای
شناسايی خداوند است . اراده حكيمانهخداوند در جريان همين تحولات مادی
كشف میشود . قرآن كريم پديدههای مادی رابه عنوان آيات الهی ياد می كند . و گاهی اين كلمه استعمال میشود و مراد ازآن انكار موجود ماورای ماده
است ، يعنی مكتب انحصار ، مكتبی كه هستی و نظاموجود را در انحصار مادهمیداند و هستی را در چهارچوب آنچه در تغير و تبدل استو در بستر زمان ومكان واقع است محدود و محصور میكند و آنچه را كه از چهارديواری تغير وتبدل و احساس و لمس بشر بيرون است ، منكر است و معدوم و نيستمیپندارد .اكنون بحث ما پيرامون علل گرايش به اين مكتب يعنی مكتب انحصاراستكه چطور شد گروهی از بشر طرفدار انحصار گشتند و به مكتب نفی گراييدند ودر صدد انكار خدا برآمده ، بيرون از جهان ماده را نيست پنداشتند .
آيا انسان بالفطره الهی است يا مادی ؟
طرحاين بحث به اين كيفيت كه علل گرايشهای مادیچيست ، طبعا نمودار اين است كه ما مدعی هستيم انسان بالطبع نمی بايستگرايشمادی پيدا كند ، ماديگری يك جريان مخالف طبيعت و فطرت انساناست و چون برخلافاصل است ، بايد به جستجوی علت آن پرداخت و از سببیكه آن را برخلاف اصل وقاعده به وجود آورده كاوش نمود . و به عبارتسادهتر ، اعتقاد به خدا حكمسلامت را دارد و گرايش مادی حكم بيماری را . هيچ گاه از سر سلامت نبايد پرسيد ،زيرا سلامت بر طبق مسير و جريان طبيعینظام خلقت است ، اما اگر ديديم فردی ياجمعيتی بيمارند ، آنجا بايدپرسيد : چرا اين افراد بيمار شدند ؟ چه موجباتی سبببيماری آنها شده است ؟ .
اين نظر ما درست بر خلاف آن است كه در كتب " تاريخاديان " معمولااظهار نظر میكنند . نويسندگان آن كتب غالبا به دنبال اينمیگردند كه چرابشر گرايش دينی پيدا كرد ؟ از نظر ما گرايش دينی نيازی به پرسشندارد . آن ، كشش فطرت است ، بلكه بايد كاوش كرد كه چرا بشر گرايش به بیدينی پيدا كرد ؟ فعلا نمیخواهيم اين بحث را دنبال كنيم كه آيا دينی بودنيك امر طبيعی است و بی دينی امری غير طبيعی و يا برعكس است ؟ زيرا ازنظرموضوع بحث اصلی ، ضرورتی نمیبينيم . .
البته اين مطلب را بايد توجه داشت كهمقصود اين نيست كه چون گرايشتوحيدی يك گرايش فطری و طبيعی است ، آنگاه كه درسطح تعقلات علمی وفلسفی طرح میشود هيچ گونه سؤالی به وجود نمی آورد . خير ،مقصود ايننيست . اين مسأله مانند هر مسأله ديگر هر چند مورد تأييد يك غريزهفطریباشد ، آنگاه كه در سطح تعقل طرح میشود ، طبعا سؤالات و اشكالات و شكوكو شبهاتی برایمبتدی به وجود میآورد و راه حلهای لذت بخشی هم در همان سطح دارد . عليهذا مانمی خواهيم شكوك و شبهاتی كه واقعا برای افرادی پيش میآيدناديده بگيريم و ياآنها را ناشی از خبث طينت و سوء سريره آنها بدانيم .خير ، چنين نيست . پيدايششكوك و شبهات در اين زمينه آنگاه كه بشرمیخواهد همه مسائل مربوط به اين موضوعرا حل كند ، يك امر طبيعی و عادیاست و همين شكوك است كه محرك بشر به سویتحقيق بيشتر است . و لهذاما اين نوع شكوك را كه منجر به تحقيق بيشتر میشود ،مقدس میشماريم ،زيرا مقدمه وصول به يقين و ايمان و اطمينان است . شك آنگاه بداست كهبه صورت وسواس درآيد و آدمی را به خود سرگرم كند ، آنچنانكه میبينيمبعضی افراد از اينكه میتواننددر مسائل ترديد كنند لذت میبرند و آخرينمنزل سير فكری خود را ترديد و دو دلی میدانند . اين حالت ، حالت بسيارخطرناكی است ، برخلاف حالت اول كه مقدمه كمال است . لهذا مكرر گفتهايمکه شك ، گذرگاه خوب و لازمی است اما توقفگاه و سر منزل بدی . بحث ما اكنوندرباره افراد يا گروههايی است كه شك را توقفگاه وآخرين منزل خويش ساختند . بهعقيده ما ماترياليسم هر چند خود را يكمكتب جزمی معرفی میكند ، ولی جزء مكاتبشك است . منطق قرآن نيزدرباره اينها همين است . قرآن میگويد : " حداكثر ايناست كه دچار برخیشكوك و ظنون هستند ، ولی در عمل ، آن را به صورت جزم و علم ويقين درمیآورند " .
سابقه تاريخی
اين طرز تفكر چيز تازه وجديدی نيست . نبايد پنداشت كه پيدايش اينطرز تفكر از نتايج تحولات علمی وصنعتی جديد است و در يكی دو قرن اخيربرای اولين بار به وجود آمده است ، مانندبسياری از نظريات علمی كه دردورانهای قبل نبود و سپس بشر بر آنها دست يافت . نه ، مسلما گرايش
مادی بشر پديده مخصوص قرنهای اخير نيست ، بلكه از جمله افكاربسيارقديمی است . در تاريخ فلسفه میخوانيم كه بسياری از فلاسفه يونان باستان،قبل از دوران سقراط و نهضت فلسفی او ، مادی بوده و ماورای ماده را انكارمیكردند . در ميان مردم جاهليت مقارن زمان بعثت نيز گروهی چنين فكریداشتند وقرآن در مقام مبارزه با آنها برآمده ، سخنشان را نقل و انتقاد میكند :
«و قالوا ما هی الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الا الدهر .
و گفتند : زندگی نيست جز همين زندگی دنيای ما . میميريم و زنده میشويمو نمی ميراند ما را جز دست روزگار . اين جمله كه قرآن از مردمی نقل میكند، هم انكار خدا را در بر دارد وهم انكار معاد را .
ماترياليسم در دوره اسلامی
كلمه " دهر " يعنی روزگار . به مناسبت همين آيه و همين كلمه كه دراين آيه آمده است ، دردوره اسلامی افرادی را كه منكر خدا بودند ، " دهری " میگفتند . در دوره اسلامیبه افرادی برخورد میكنيم كه دهری و مادیبودهاند ، خصوصا در دوران عباسيانكه فرهنگها و روشهای مختلف فلسفی واردجهان اسلام شد . به واسطه آزادی فكری كهدر آن دوره برای افكار علمی وفلسفی و دينی ( البته تا حدودی كه با سياستعباسيين تضاد نداشت ) وجودداشت ، رسما عدهای به عنوان مادی مسلك و منكر خداشناخته میشدند . اينعده با مسلمانان و ساير پيروان اديان و معتقدين به خدامباحثه و مجادلهمیكردند و دلايل خود را بازگو مینمودند و به دلايل اهلتوحيد ايرادمیگرفتند و بالاخره میگفتند و میشنيدند و آزادانه عقايد خود راابرازمیداشتند . تاريخچه اينها در متن كتب اسلامی ثبت شده است . افرادیدر زمان امام صادق ( عليه السلام ) در مسجد پيغمبر (ص) جلسهمیكردند و ازاين نوع سخنان میگفتند . كتاب توحيد مفضل زاييده يكی از
مبلغ قابل پرداخت 21,000 تومان
برچسب های مهم