محل لوگو

شناخت حسي و مكانيسم تعميم آن


این مقاله ، پروژه شامل 21 صفجه می باشد.

 

- مقدمه

به تصديق همگان شناخت حسي بيواسطه ترين و ابتدايي ترين گونه شناخت است و داده هايي چنان وثيق از براي ادراك آدمي فراهم مي آورد كه حتي شكاكترين فلاسفه و حكما در درستي آنها تهديد نتوانسته اند كرد. در سراسر تاريخ دو هزار و پانصد ساله فلسفه، جز تني چند از فلاسفه كه در پندار گرايي(1) براه افراط رفته اند، هيچيك از فلاسفه ديگر ارزش و اصالت ادراكات حسي را انكار نكرده است. اما شناخت آدمي تنها به حصول ادراك حسي از جهان خارج محدود نمي گردد. تاثيرات حسي نخستين حلقه از زنجير طولاني و پيچيده علم و ادراك انسان را تشكيل مي‌دهند، كه هم در عرصه تصورات (مفهوم سازي) و هم در حيطه تصديقات (نظريه سازي) سنگ بناي اوليه و نخستين هرگونه فعل وانفعال ذهني محسوب مي گردند(2).

انسان از مشاهده مكرر مصاديق جزيي يك مفهوم كلي، به تعقل و تصور آن مفهوم مي پردازد و چون در تجربه، صدق يك قضيه جزئي و خارجي را بارها و بارها بيازمايد، به تعميم آن پرداخته و قضاياي كلي و جهانشمول مي سازد. پرسشي كه از ديرباز ذهن انديشمندان و فلاسفه را بخود مشغول داشته است، چگونگي و به اصطلاح “مكانيسم” اين تعميم است. اين مساله كه در فلسفه جديد، در ضمن مسائل شناخت شناسي(3) مطرح مي شود در قرون اخير بويژه بخاطر رونق گرفتن مباحث فلسفه علم مجادلات و مناقشات فلسفي بسياري برانگيخته است و به يقين مي توان گفت كه هيچيك از فلاسفه و مكاتب فلسفي غرب نتوانسته اند به آن پاسخي در خور و قانع كننده بدهند و حداكثر كاري كه كرده اند بررسي جوانب مساله، يا در نهايت دور زدن و طفره از آن بوده است.

در اين مقاله خواهيم كوشيد ضمن طرح دقيق مساله، نظرات مهم فلاسفه را در اينمورد به اجمال و بطور فشرده بررسي كرده و در پايان راه حلي را كه استاد شهيد مرتضي مطهري در كتاب “مساله شناخت” خود بر مبناي آراء و اقوال فلاسفه اسلامي مطرح نموده اند ارائه مي دهيم(4).

2- طرح مساله

اين امري بديهي است كه (ماداميكه خود را به شناخت ماخذ از ادراكات حسي محدود كنيم) انسان تنها مي تواند احكام و قضاياي جزئي و خاص را تجربه كند. اما شكل غالب علم انساني را گزاره هاي كلي و عام تشكيل مي دهند. گزاره هايي مانند “آب در شرايط متعارف در 100 درجه سانتيگراد بجوش مي آيد” يا “انسان، فاني است”. روشن است كه صدق اين احكام هرگز بنحو بيواسطه به تجربه در نمي آيند. هر مشاهده گري مي تواند مقداري آب را در شرايط متعارفي بتدريج گرم كند و مشاهده نمايد كه با رسيدن دماي آن به 100 درجه سانتيگراد، اب شروع به جوشيدن مي كند.

حداكثر دمايي كه اين مشاهده گر مي تواند بر مبناي اين تجربه كند اينست كه “اين مقدار مشخص آب كه در ظرف روبروي من قرار دارد، در 100 درجه سانتيگراد بجوش مي‌آيد”. او مي تواند اين آزمايش را بارها و بارها تكرار كند، اما هر بار قضيه‌اي كه صدقش را تجربه مي كند، قضيه اي جزئي و خاص از همين نوع خواهد بود.

مرگ ميليونها انسان تا كنون به تجربه آدمي در آمده است، اما آنچه كه از اين تجربه عايد علم انساني مي شود چيزي نيست جز ميليونها قضيه جزئي به شكل “سقراط، فاني است”. پس چگونه انسان از اين مشاهدات جزيي بناگاه دست به تعميم ميزند و به قضاياي كلي و عام دست مي يابد. علت اعتبار اين احكام كلي كه از استقراء، يا به تعبير منطقيون “استقراء ناقص” احكام جزيي محدود بدست آمده اند؟ چيست؟

اين مساله كه آن را “مشكل استقراء”(5) مي نامند، مساله اي است كه چندين قرن است فلاسفه غرب را بخود مشغول داشته است. فيلسوفان بسياري در اطراف اين مساله مطالعه كرده اند اما توفيق آنان ناچيز بوده است.

جمعي خواسته اند از طرح آن طفره بروند و به اصطلاح مساله را “منحل” كنند، اما خصلت بنيادين اين مشكل براي اعتبار علوم، بويژه علوم تجربه معاصر چنان است كه به هيچ وجه نمي توان آن را ناديده گرفت. ببينيم فلاسفه و مكاتب فلسفي غرب در اينباره چه گفته اند.

 


مبلغ قابل پرداخت 18,000 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

  انتشار : ۲۲ آذر ۱۳۹۷               تعداد بازدید : 329

برچسب های مهم

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "" می باشد

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما